خسار. خسر. خسران. خساره. (منتهی الارب). ضلاله. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). خسر. خسر. (تاج المصادر) (دهار). غوایت. غی. (ترجمان القرآن ترتیب دادۀ عادل بن علی). سرگردان شدن. بیراه شدن. آواره شدن. سرگشته شدن: جمله عالم زین سبب گمراه شد کم کسی ز ابدال حق آگاه شد. مولوی. و رجوع به گمراه شود
خَسار. خَسر. خُسران. خَساره. (منتهی الارب). ضَلاله. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). خُسر. خَسَر. (تاج المصادر) (دهار). غَوایت. غَی. (ترجمان القرآن ترتیب دادۀ عادل بن علی). سرگردان شدن. بیراه شدن. آواره شدن. سرگشته شدن: جمله عالم زین سبب گمراه شد کم کسی ز ابدال حق آگاه شد. مولوی. و رجوع به گمراه شود
جمع شدن. اجتماع کردن. فراهم آمدن: دد و مرغ و نخجیر گشته گروه برفتند ویله کنان سوی کوه. فردوسی. خور و خواب و آرام بر دشت و کوه برهنه به هر جای گشته گروه. فردوسی. رجوع به گروه شود
جمع شدن. اجتماع کردن. فراهم آمدن: دد و مرغ و نخجیر گشته گروه برفتند ویله کنان سوی کوه. فردوسی. خور و خواب و آرام بر دشت و کوه برهنه به هر جای گشته گروه. فردوسی. رجوع به گروه شود